|
بــــــی تـــــــو مهتابــــــ شبــــــی بــــــاز از آن کوچــــــه گذشتمــ
همــــــه تــــــن چــــــشم شــــــدم خیــــــره بــــــه دنبــــــال تــــــو گشتمــ
شــــــوق دیــــــدار تــــــو لبــریــــــز شــــــد از جــــــام وجــــــودمـــ
شــــــدم آن عــــــاشق دیــــــوانه کــــــه بودمـــ
☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼
فروردين 1395
مرداد 1394
خرداد 1394
مرداد 1393
فروردين 1393
اسفند 1392
بهمن 1392
آذر 1392
آبان 1392
مهر 1392
شهريور 1392
مرداد 1392
خرداد 1392
ارديبهشت 1392
فروردين 1392
اسفند 1391
بهمن 1391
دی 1391
آذر 1391
آبان 1391
مهر 1391
شهريور 1391
مرداد 1391
تير 1391
خرداد 1391
ارديبهشت 1391
فروردين 1391
اسفند 1390
بهمن 1390
غزل , شعر , دوبیتی , رباعی , تک بیتی , سپید , شب , شعر , مثنوی , چهارپاره , و , ژنــــــرال , شب و شعر , عاشقانه , نو ,
|
سایت های برتر ایرانی
|
شعـــــــــر
ن : حمیــدشیخ حسینی
ت : سه شنبه 20 اسفند 1392
ز : 6:53 بعد از ظهر | +
شعر تصویر ندایی صادق است
span>
شعر ترسیم نگاه عاشق است
span>
شعر آغاز و شروع زندگیست
span>
شعر رمز ماندن و پایندگیست
span>
شعر یعنی پر زدن در آسمان
span>
شعر یعنی دیدن بهتر جهان
span>
شعر یعنی نغمه ای در گوش دل
span>
شعر یعنی گویش خاموش دل
span>
شعر یعنی قصه ای ازلحظه پروازها
span>
شعر یعنی زیر لب خوانی تمام رازها
span>
شعر نور دیده روشندل است
span>
شعر استیلای حق بر باطل است
span>
شعر باورهای نیک اندیش هاست
span>
شعر گاهی تحفه درویش هاست
span>
شعر آوازی دل انگیز و نکوست
span>
شعر جولانگاه هر تنگ و سبوست
span>
:: موضوعات مرتبط:
شبــــــ و شعـــر،
،
:: برچسبها:
شب و شعر ,
شعر ,
عشق ,
شاعر ,
ژنرال ,
شب و شاعر ,
,
|
مثل گذشتهــــــ
ن : حمیــدشیخ حسینی
ت : پنج شنبه 19 ارديبهشت 1392
ز : 8:10 بعد از ظهر | +
درست مثل گذشته به آمدن شک داشت
هنوز پنجره برقاب صورتش لک داشت
نشست درد دلش را به آسمانها گفت
اگر چه فرصت ماندن ، همیشه اندک داشت
من از دریچه تکرار لحظه ها دیدم
که شال ساده سبزش هزار پولک داشت
و مثل دختر بی ادعای آبادی
به روی دامن تنهائیش عروسک داشت
نگاه کرد ولی باورش نمی شد چون
هنوز مزرعه خشک ما مترسک داشت
کلاغ های تباهی به باد خندیدند
و هم به مرد غریبی که باد بادک داشت
دوباره شاخه سیبی از آسمان خم شد
ولی چه سود که او هم دو دست کوچک داشت
غروب آمده بود و سکوت می بارید
و مرد مثل گذشته به آمدن شک داشت
:: موضوعات مرتبط:
مثل گذشتهــــــ،
،
:: برچسبها:
مثل گذشته ,
شعر ,
غزل ,
چهار پاره ,
سپید ,
نو ,
مثنوی ,
شب نویس ,
,
|
شبیهــ یکــ مردابــ
ن : حمیــدشیخ حسینی
ت : پنج شنبه 19 ارديبهشت 1392
ز : 8:2 بعد از ظهر | +
اتاق 3در4 عمود گشته طناب
و بغض حلقه مرگم دوباره روز عذاب
نگاه خسته و گنگم به لحظه های غریب
به خنده های لطیفت ، به چهارچوب کتاب
تو پر زدی و دل من اسیر غم ها شد
و حجم عشق محالم شبیه یک مرداب
دل و دماغ دلم رفت ، عجیب دلگیرم
بیا به طبع لطیفم بیا به شعر ناب
سکوت مبهم اینجا حکایت مرگ است
دلم برای نبودن پر از سوال و جواب
و چهار پایه و لرزش به زیر پاهایم
خدا کند برسیم لااقل به هم در خواب
میترایادگاری
:: موضوعات مرتبط:
شبیهــ یکــ مردابــ،
،
:: برچسبها:
شبیه یک مرداب ,
شعر ,
غزل ,
چهار پاره ,
سپید ,
نو ,
مثنوی ,
شب نویس ,
,
|
حقایق پنهانـــــــــــ
ن : حمیــدشیخ حسینی
ت : پنج شنبه 19 ارديبهشت 1392
ز : 7:41 بعد از ظهر | +
تو هم که مثل منی و شدی مچاله عشق
و من که مثل تو بودم شدم زباله عشق
هنوز اول راهم که آخرم این شد
هنوز مثل همیشه صبور، هاله عشق
حلول کرد و نگاهت شبیه یک وحشی
شد و تمام صدایم که مثل ناله عشق
به جیغ می رسد و این تمام عصیان است
تو توی حال عجیبی و من حواله عشق
شدم حقایق پنهان که بر نمی گردد
شبیه تو و من و این لجن تفاله عشق
:: موضوعات مرتبط:
حقایق پنهانــــــــــ،
،
:: برچسبها:
حقایق پنهان ,
شعر ,
غزل ,
چهار پاره ,
سپید ,
نو ,
مثنوی ,
شب نویس ,
,
|
دروغی از عشق زیباتر
ن : حمیــدشیخ حسینی
ت : پنج شنبه 19 ارديبهشت 1392
ز : 3:14 بعد از ظهر | +
نشست پیش من و از خودش فراوان گفت
از اتفاق از آرامش دو انسان گفت
پدر سکوت همیشه و مادرش گم شد
و دخترک غم خود به هر خیابان گفت
کسی رسید دروغی از عشق زیباتر
سؤال کرد دلت چند ، دختر ارزان گفت
ترانه خواند به گوش خدای امیدش
خدا نبود ترانه به گوش شیطان گفت
نگاه کرد به من شرمش آمد از این بیت
از اتفاق از آن . . . هر انسان گفت
تمام درد خودش را گریست ابر بهار
و قطره قطره غمش را شبیه باران گفت
:: موضوعات مرتبط:
دروغی از عشق زیباتر،
،
:: برچسبها:
دروغی از عشق زیباتر,
شعر ,
غزل ,
چهار پاره ,
سپید ,
نو ,
مثنوی ,
شب نویس ,
,
|
مهربانیـــــــ
ن : حمیــدشیخ حسینی
ت : چهار شنبه 4 ارديبهشت 1392
ز : 1:11 بعد از ظهر | +
مهربانی نه مکان و نه زمان می خواهد
سبدی عشق و وفا از دل و جان می خواهد
مهربانی به توانمندی و ناداری نیست
دل بی کینه و تأثیر زبان می خواهد
نقل بی پرده این قصه دیرینه عشق
سینه ای سوخته و طبع روان می خواهد
اگر آیینه گفتار ندارد رنگی
از صمیمیت کردار نشان می خواهد
جا گرفتن به نهان خانه دلها سخت است
معرفت بر دل اسرار نهان می خواهد
گر در رحمت حق بسته شود روزی چند
حکمتی هست که اندیشه در آن می خواهد
اسماعیل جاجرمی
:: موضوعات مرتبط:
مهربانیـــــــ،
مهربانیــــــــ،
،
:: برچسبها:
شب ,
شعر ,
غزل ,
مهربانی ,
عاشقی ,
رباعی ,
شب ,
شعر ,
غزل ,
مهربانی ,
عاشقی ,
رباعی ,
شب ,
شعر ,
غزل ,
مهربانی ,
عاشقی ,
رباعی ,
,
|
پلنگ وحشی مــــــن
ن : حمیــدشیخ حسینی
ت : شنبه 25 آذر 1391
ز : 1:20 قبل از ظهر | +
تو ریختی عسل ناب را به کندوها به رنگ و بوی تو آغشته اند شب بوها شبی به دست تو موگیر از سرم وا شد و روی شانۀ من ریخت موج گیسوها تو موی ریخته بر شانه را کنار زدی و صبح سر زد از لابلای شب بوها و ساقه ها همه از برگ ها برهنه شدند و پیش هم که نشستند آلبالوها_ تو مثل باد شدی؛ گردباد ...و می پیچید صدای خندۀ خلخالها، النگوها و دستهای تو تالاب انزلی شد و ...بعد، رها شدند در آرامش تنت قوها شبیه لنج رها روی ماسه هایی و باز چقدر خاطره دارند از تو جاشوها تو نیستی و دلم چکّه چکّه خون شده است مکیده اند مرا قطره قطره زالوها «فروغ» نیستم و بی تو خسته ام کرده ست «جدال روز و شب فرش هاو جارو ها» شنیده ام که به جنگل قدم گذاشته ای پلنگ وحشی من! خوش به حال آهوها...
پانته آ صفایی
:: موضوعات مرتبط:
پلنگ وحشی مــــــن،
،
:: برچسبها:
شب ,
و ,
شعر ,
ژنــــــــرال ,
غزل ,
رباعی ,
دوبیتی ,
تک بیتی ,
چهارپاره ,
مثنوی ,
سپید ,
,
|
سنگ قــــــــبر
ن : حمیــدشیخ حسینی
ت : شنبه 25 آذر 1391
ز : 1:12 قبل از ظهر | +
بر سنگ قبر من بنویسید خسته بود
span> اهل زمین نبود نمازش شکسته بود
span> بر سنگ قبر من بنویسید شیشه بود
span> تنها از این نظر که سراپا شکسته بود
span> بر سنگ قبرم بنویسید پاک بود
span> چشمان او که دائما از اشک شسته بود
span> بر سنگ قبر من بنویسید این درخت
span> عمری برای هر تیشه و تبر دسته بود
span> بر سنگ قبر من بنویسید کل عمر
span> پشت دری که باز نمیشد نشسته بود
span>
:: موضوعات مرتبط:
سنگ قــــــــبر،
،
:: برچسبها:
شب ,
و ,
شعر ,
ژنــــــــرال ,
غزل ,
رباعی ,
دوبیتی ,
تک بیتی ,
چهارپاره ,
مثنوی ,
سپید ,
,
|
پنجه خونینــــــ
ن : حمیــدشیخ حسینی
ت : شنبه 25 آذر 1391
ز : 1:4 قبل از ظهر | +
دلتنگی ام را از غزل این یار دیرینم بپرسید
از همسپار لحظه های تلخ و شیرینم بپرسید
این خنده های بیخودی را بر لبم جدی مگیرید
حال مرا از واژه های شعر غمگینم بپرسید
من خود نمی دانم شما درد مگوی سالها را
از خود که عاجز مانده در یک لحظه تسکینم بپرسید
من زنده ام اما خود این نادیده را باور ندارم
از هرکه این ناباوری را کرده تلقینم بپرسید
باور ندارم از خود این تسلیم بی چون و چرا را
از زندگی از هرچه می خواندبه تمکینم بپرسید
یک مرغ دیگر کم شد از این فوج بی پرواز و آواز
دیگر مرا از پنجه خونین شاهینم بپرسید ....
محمد علی بهمنی
:: موضوعات مرتبط:
پنجه خونینــــــ،
،
:: برچسبها:
شب ,
و ,
شعر ,
ژنــــــــرال ,
غزل ,
رباعی ,
دوبیتی ,
تک بیتی ,
چهارپاره ,
مثنوی ,
سپید ,
,
|
هفت خطــــــــ
ن : حمیــدشیخ حسینی
ت : شنبه 24 آذر 1391
ز : 11:56 بعد از ظهر | +
مرا به جرم همین شعر متهم کردند و... در توهمشان، فتح بر قلم کردند سپیده، باز قلمها نوشت از راهی که پای همقدمی را در آن قلم کردند مُمیزان، نه فقط بر من و غزلهایم به ذوق بیش و کم خویش هم ستم کردند دو استکان بنشین، رفع خستگی خوب است دوباره در دلم، انگار چای دم کردند تعارفیت به قلیان نمیکنم، دودیست که روشناش به یقین با ذغال غم کردند دلم گرفته به خود قول دادهام اما برایتان ننویسم چه با دلم کردند مرا به جرم همین شعر اگرچه قیچیها به خشم، هفتخط از این خطوط کم کردند
محمدعلی بهمنی
:: موضوعات مرتبط:
هفت خطــــــــ،
،
:: برچسبها:
شب ,
و ,
شعر ,
ژنــــــــرال ,
غزل ,
رباعی ,
دوبیتی ,
تک بیتی ,
چهارپاره ,
مثنوی ,
سپید ,
,
|
پراز کوتاهی امــــــ
ن : حمیــدشیخ حسینی
ت : جمعه 24 آذر 1391
ز : 11:48 بعد از ظهر | +
شاعری ، هم قد اشعارم ، پر از کوتاهی ام
چون تو دریائی و من خیلی که باشم ماهی ام !
از تو غرقم در میان دفتر شعر و خیال
یا که در حال نوشتن از تو یا طراحی ام
روز و شب دنبال ردّی از تو می گردم ولی
آخر هر گشتنی باز اوَّل گمراهی ام
شعرهایم ، کودکان زاده ی عشق تو اند
حیف ،من هم مثل آنها کودکی سرْ راهی ام
مانده ام در ابتدای این غم بی انتها
من غمینم . چون تو اینگونه مرا میخواهی ام .
محسن مهرپرور
:: موضوعات مرتبط:
پراز کوتاهی امــــــ،
،
:: برچسبها:
شب ,
و ,
شعر ,
ژنــــــــرال ,
غزل ,
رباعی ,
دوبیتی ,
تک بیتی ,
چهارپاره ,
مثنوی ,
سپید ,
,
|
افسانه آشیلــــــ
ن : حمیــدشیخ حسینی
ت : جمعه 24 آذر 1391
ز : 5:52 بعد از ظهر | +
هر چقدر این روزها دستان من تنهاترند چشم هایت شب به شب زیباتر و زیباترند رازداری های من بیهوده است، این چشم ها از تمام تابلوهای جهان گویاترند این چه تقدیری است که عشقِ من و انکارِ تو هر دو از افسانه ی آشیل نامیراترند؟ من پَر کاهی به دست باد پاییزم ولی چشم های روشنت از کهربا گیراترند یک قدم بردار و از طوفان آذر پس بگیر برگ هایی را که از شلاّق باران ها ترند باد می آید، درخت نارون خم می شود شاخه های لُخت از دستانِ من تنهاترند
پانته آ صفایی
:: موضوعات مرتبط:
افسانه آشیلــــــ،
،
:: برچسبها:
شب ,
و ,
شعر ,
ژنــــــــرال ,
غزل ,
رباعی ,
دوبیتی ,
تک بیتی ,
چهارپاره ,
مثنوی ,
سپید ,
,
|
روسری اتــــــــ را
ن : حمیــدشیخ حسینی
ت : جمعه 24 آذر 1391
ز : 5:39 بعد از ظهر | +
همراه با وزیدن نتهای ساکسیفون
در عصر شرجی غزلی غرق ادکلن
یک جفت چشم شرجی شاعرکُشِ قشنگ
از بستگان دختر همسایهی « نرون»
بر روی کاج پیر دلم لانه کردهاند
آرام و سرد مثل غم و خندهی ژکون...
« د» وزن بیت قبلی من را به هم زده
لعنت به فاعلات مفاعیل فاعلن
من قانعم تو را به خدا جان مادرت
امشب بیا و روسریات را سرت نکن
حامد عسکری
:: موضوعات مرتبط:
روسری ات را،
،
:: برچسبها:
شب ,
و ,
شعر ,
ژنــــــــرال ,
غزل ,
رباعی ,
دوبیتی ,
تک بیتی ,
چهارپاره ,
مثنوی ,
سپید ,
,
|
کفتر چاهــــــــی
ن : حمیــدشیخ حسینی
ت : جمعه 24 آذر 1391
ز : 5:33 بعد از ظهر | +
هر تکه از دنیای من، از ماه تا ماهی..
هر قدر، هرجا، هر زمان، هرطور می خواهی...
حتی اگر مثل زلیخا آبرویم را..
از من نخواهی دید در این عشق، کوتاهی..
حتّی اگر بی رحم باشی مثل ابراهیم...
نفرین؟ زبانم لال، حتی اخم یا آهی...
من آخرین نسل از زنان عاشقی هستم
که اسمشان را راویان قصّه ها گاهی...
من آخرین مرغ جهانم، آخرین گنجشک
که در پی افسانهی سیمرغ شد راهی
حالا بگو در ظلمت جنگل چه خواهد کرد
شاهین چشمان تو با این کفتر چاهی؟
پانته آ صفایی
:: موضوعات مرتبط:
کفتر چاهــــــــی،
،
:: برچسبها:
شب ,
و ,
شعر ,
ژنــــــــرال ,
غزل ,
رباعی ,
دوبیتی ,
تک بیتی ,
چهارپاره ,
مثنوی ,
سپید ,
,
|
راز پری هــــــــا
ن : حمیــدشیخ حسینی
ت : جمعه 24 آذر 1391
ز : 5:22 بعد از ظهر | +
دیریست دلم در گرو ناز پری هاست روشن شده چشمم که نظرباز پری هاست دیوانه ام و با پریانم سر و سری است لب تر کنم این جا پر آواز پری هاست لب تر کنم این خانه پری خانه محض است دفترچه شعرم پر پرواز پری هاست جنات نعیم است، گریبان کلیم است پردیس مگر در یقه باز پری هاست؟! ای دختر شاه پریان! خانه ات آباد! زیبایی تو خانه برانداز پری هاست هر بافه مویت شجره نامه جنی است! چشمان تو دنیای خبر ساز پری هاست! من راز نگهدارترین دیو جهانم آغوش تو صندوقچه راز پری هاست!
علیرضا بدیع
:: موضوعات مرتبط:
راز پری هــــــــا،
،
:: برچسبها:
شب ,
و ,
شعر ,
ژنــــــــرال ,
غزل ,
رباعی ,
دوبیتی ,
تک بیتی ,
چهارپاره ,
مثنوی ,
سپید ,
,
|
صفحه قبل 2 3 4 5 ... 43 صفحه بعد
| |